خواهرِ میسوفونیائی دوست داشتنیِ من :)

ساخت وبلاگ
خواهر داشتن توی زندگی خیلی خوبه,یعنی خیلیها!هرچی بگم کم گفتم!!!ولی اگه نظر منو بخواهید میگم خواهر داشتن بشدت استرس زا و خطرناک هست!!البته فکر نکنید چون خواهرم کمربند مشکی کاراته رو داره این حرفُ میزنم!نه!این حرفُ میزنم چون خواهرم به بیماریِ "میسوفونیا" یا همون فوبیایِ صدابیزاری مبتلاست!!اصلا بزارید داستان آخرین خواستگاری که برای خواهرم اومد رو تعریف کنم تا متوجه بشید زندگی با فردِ مبتلا به این بیماری چقدر سخت و جانکاه هستش!

خواهرم بخاطر این بیماری و داشتن این فوبیا,بشدت به صدای ملچ ملوچ در غذا خوردن حساس هستش,کوچکترین تولیدِ صدائی را برنمیتابه!از اون بدتر اینه که خواهرم بشدت دست بِزن داره و اگه ببینه طرف موقع غذاخوردن داره سروصدا درمیاره,یهو با لگد میزنه توی دهن طرف که قاشق بره توی حلقش و دیگه صداش درنیاد!

اون روز قرار بود برای خواهرم خواستگار بیاد!واسه همین برای اینکه مراسم خواستگاری به بهترین نحو پیش بره و یه وقت بخاطر این مسئله مراسم خراب نشه,برای میوه موز و شلغم پخته خریدیم!مهمانها که اولش که با دیدن یه ظرف موز و شلغم پخته تعجب کردند ولی با توجیح خوب بودن شلغم برای سرماخوردگی قضیه جمع شد!از اون طرف خواهرم با یه سینی چایِ بشدت سرد که موقع خوردن نیازی به فوت کردن و هورت کشیدن نداشته باشه وارد شد,توی گوشش هندزفری گذاشته بود که یهو چیزی عصبیش نکنه و ناخوداگاه با لگد نیاد توی دهن طرف!!وظیفه من جلوگیری از ایجاد هرگونه صدا و انتقال صحبت میهمانها با Sms به گوشی خواهرم بود!!

همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت که یکدفعه قرار شد خواهرم و خواستگار برن توی اتاق و تنهائی صحبت کنند!مادرم سریعا منو هم به بهانه ای فرستاد تا مراقب خواهرم باشم!رفتیم داخل اتاقِ آکوستیکِ خواهرم که با پوشش مخصوص عایق ضدِ صوت پوشیده شده!به حدی که وقتی توی اتاق هستی میتونی صدای ضربان قلب خودت رو بشنوی!

مشکل از جائی شروع شد که این پسره احمق خواست درحالی که دهنش از شلغم پر هست درباره خودش صحبت کنه!داماد که سین و شینش موقع حرف زدن میزد با دهنی پر از شلغم داشت از برنامه های آینده اش میگفت که یکهو باطری گوشی خواهرم تموم شد و دیگه اون هندزفری توی گوشش کارائی نداشت و خواهرم یکدفعه با یه پسری مواجه شد که روبروش نشسته و درحال شلغم خوردن داره حرف میزنه و دهنش هم بشدت در تولید بزاق فعالیت میکنه!!

این صحنه وقتی با تکون دادن پا و ضربه به پایه یِ صندلی توسط پسر همراه باشه,باعث میشه که فرد مبتلا به بیماریِ "میسوفونیا" که اتفاقا کمربند مشکی کاراته هم داره عنان از کف بده و با یه لگد دهن طرفُ ببنده و عربده بزنه که خفه شو نکبت  ._.

هیچی دیگه!مراسم که خراب شد!الان هم حداقل پنج تا روانشناس بخاطر لگدهای خواهرم کارشون به بیمارستان کشیده و همچنان دنبال یه روانشناس خوب هستیم که موقع درمان آلودگی صوتی ایجاد نکنه  ._.

گیلاس آبی...
ما را در سایت گیلاس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 129 تاريخ : شنبه 8 دی 1397 ساعت: 13:25