نفر اول:روزبخیر همسایه,با این شتاب کجا میروی؟نفر دوم:راست بگویم,خودم هم نمیدانم!خبرهای بیرون را شنیده ای؟نفر اول:آری,شنیده ام که شاه مُرده است!!مرد دوم:به بانوی مقدس قسم خبر بدی است,این روزها خبر خوشی در کار نیست!(یکی از همسایه ها به جمع این دو نفر اضافه میشود)مرد سوم:روزبخیر,این خبر که شاه ادوارد شریف مُرده,راست است؟مرد دوم:بله درست است.خدا به دادمان برسد!مرد سوم:اقایان,روزگار بدی در راه داریم!مرد اول:نه,به لطف خدا پسرش شاه خواهد شد.(مرد سوم نگران است میان نزدیکان شاه برای رسیدن به پادشاهی رقابت درگیرد و در این میان مردم هستند که این وضعیت نابسامان دامانشان را خواهد گرفت و متضرر میشوند)مرد اول:اقایان,ما خیال بد میکنیم.باشد که همه چیز به خیر و خوشی بگذردمرد سوم:آسمان که ابری میشود آدم عاقل بالاپوش به تن میکند.وقتی برگ های بزرگ میریزد,یعنی زمستان در راه است;همه چیز به خیر و خوشی میگذرد اگر خدا بخواهد!مرد دوم:دل مردم آکنده از ترس است.کمتر کسی را می یابی که با او سخن بگوئی و باری از ترس و اندوه بر دل نداشته باشدچند خط از:نمایشنامه "ریچارد سوم" اثر ویلیام شکسپیر گیلاس آبی...
ما را در سایت گیلاس آبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 8:07