تا منو دید پرسید:خودشه؟مادرم گفت:غلامتونه!دیگه سپردیمش دست شما,میخوام یا دکتر بشه یا مهندس; خلاصه هنوز هیچی نگفته بودم که ناظم با شلنگ افتاد به جونم.حالا نزن کی بزن!همین که چند تا زد مادرم یه خبطی کرد و پرسید:ببخشید اینطوری جدول ضرب هم یاد میگیره؟یهو ناظم عصبانی شد و برگشت گفت:شما توی کار من دخالت نکن.من کارمو بلدم که چطور تربیتش کنم.بعد دوباره افتاد به جونم و با شلنگ سیاه و کبودم کرد;آخرشم نه دکتر شدم,نه مهندس!!
میخوام بگم دهه شصتیا با فلاکت و بدبختی درس خوندند!!الانم که وزیر آموزش و پرورش استعفا کرده!!
گیلاس آبی...برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 149