به یاد سایه

ساخت وبلاگ

خانه ی دل,تنگ غروبی,خفه بود،

مثل امروز که تنگ است دلم...

من به خود گفتم باز یک روز گذشت

ابری آهسته به چشمم لغزید،و سپس خوابم برد...

که گمان داشت که هست این همه درد,
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری,آن روز چو میرفت کسی،

داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم،معنی هرگز را...
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز;
من پس از این همه سال,چشم دارم در راه

که بیایند عزیزانم,آه...

ه.ا.سایه

گیلاس آبی...
ما را در سایت گیلاس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت: 13:36