بیا دکتر بازی کنیم عشقم ._.

ساخت وبلاگ
اون روز تازه غروب شده بود که نامزدم بهم زنگ زد و گفت:امشب زودتر بیا خونه عشقم!دلم برات تنگ شده!بعد هم صدای بوووس درآورد و تلفن رو قطع کرد!

منم که میدونید خیلی ساده هستم!با کلی ذوق و شوق چند ساعتی زودتر رفتم خونه!تا رسیدم دیدم تمام چراغهای خونه خاموشه و دو سه تا شمع هم اون گوشه روشنه!تا چراغ و روشن کردم دیدم نامزدم با لباس پرستاری وایساده یه گوشه و داره با لبخند بهم نگاه میکنه  :)

نامزدم برگشت بهم گفت:امشب میخوایم یه خورده دکتر بازی کنیم گیلاسی!بعد هم با عشوه اومد طرف من!منم که کلی ذوق کرده بودم شروع کردم دویدن طرفش و میخواستم بغلش کنم;تا بهش رسیدم دیدم توی دستش یه دونه آمپول هست!از این آمپول گنده ها که مخصوص تزریقات به اسب هستش!!

شما که غریبه نیستید!با ترس برگشتم گفتم این آمپول هم جزء بازیه عزیزم؟!یه خورده خطرناک نیست!بهتره بزاریش کنار تا اون 10 سانت سوزن آمپول ناکارمون نکرده!!یه دفعه خانمم برگشت گفت:من که بهت گفتم میخواهیم دکتر بازی کنیم عزیزم!منم دکتر یا پرستار میشم!تو هم نقش مریض رو بازی میکنی!حالا هم برای اینکه بازی ما دربیاد یه خورده ویتامین گرفتم که بهت تزریق کنم  ._. 

بعد هم منو کوبوند زمین و با سوزن ده سانتی یه بلائی سر کونم آورد که الان یک هفته است درازکش میرم سرکار!!!میخوام بگم مواظب زنهاتون باشید!اینها چند وقتی هست یاد گرفتن نقش پرستار و ملوان و خلبان و ... را بازی کنند!!!

 

پ.ن:

آخرین ضربه روحی شدیدی که خوردم دیروز بود که فهمیدم ظاهرا طناز طباطبائی حامله است !!

فقط امیدوارم مثل حضرت مریم حامله شده باشه  :(

گیلاس آبی...
ما را در سایت گیلاس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت: 16:50