داستان گیلاسی/6

ساخت وبلاگ
یه روز از جزیره آدم خوارها اومدند منو کردند توی گونی و بردند جزیره خودشون!!همونطور که متعجب بودم دیدم منو نشوندند روی یه صندلی و بهم گفتند ما یه متهمی داریم که تو باید قاضی بشی و درباره کارهاش حکم بدی!!منم تیریپ خسته برداشتم و گفتم:حکم همون دل هستش!!همونی که دخترا ندارند!!

یهو رئیس آدم خوارها اومد یه کشیده خوابوند زیر گوشم و گفت مسخره بازی درنیار الدنگ!!ما بهت میگیم این آدم خوار چیکار کرده,تو هم حکم بده!!منم گفتم باشه,حالا کی هست؟چیکار کرده؟دیدم یکی رو با سلام صلوات که 4 تا هم محافظ شخصی داشت آوردند و گفتند:این زده 4 نفرو توی بازداشتگاه کشته,یه نفر هم چند سال قبل توی بازجوئی زد کله اشو ترکوند و کُشت!!تازه یه چند سالی هم اختلاس کرده و پول مردمُ خورده!!

منم دیدم طرف از اون آدم کُشهای همه کَس کُش هستش گفتم هرکاری کرده باید تقاص بشه!یهو دیدم رئیس آدم خوارها اومد سمت من و یقه منو گرفت و گفتش:ایشون فقط اهمال کردند و بخاطر قتل ها 200 هزار تومن جریمه میشه,بخاطر اختلاس هم فقط 135 تا شلاق میخوره!تازه اگه پسر خوبی باشه شاید همونم بهش نزدیم!!تو هم زود برو گمشو از جلو چشمهام تا نخوردمت!!

میخوام بگم جزیره آدم خوارها اینقدر خر تو خره,حواستون باشه!!

گیلاس آبی...
ما را در سایت گیلاس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 11:26