هنوز شب نشده بود که یهو دیدم یه هلیکوپتر داره بالای خونه پرواز میکنه و یکهو چند نفر بصورت هلی بُرن و از در و دیوار ریختند خونه مون و منو با این ماشین سیاه گنده ها بردند یه جای نامعلوم ._.
یکدفعه یکی یه سیلی بهم زد و به هوش اومدم,دیدم یک نفر نشسته جلوی من و میخواد بازجوئی بکنه!بازجو هم پرید این طرف میز و گوش منو پیچوند و پرسید:ما از رفیقت شنیدیم گفتی کار خودشونه!زود باش بگو ببینم حمله کار کیه؟!
منم گفتم خب معلومه دیگه,کار داعشه!بازجو هم پرسید مطمئنی؟!منم گفتم اینقدر که سواد من قد میده میدونم کار خودشونه!کار داعشه!!
هیچی دیگه!بعدش منو انداختند انفرادی تا بلکه یه کم آدم بشم و درست حرف بزنم !!شما هم هر حرفی را به همه نزنید!!تا هر اتفاقی می افته هی نگید کارِ خودشونه!اینها دوست ندارند ._.
گیلاس آبی...برچسب : نویسنده : thebluecherrya بازدید : 128